آموزه هایی از آلبرت اینشتین
تصور خیلی ها از اینشتین یک فیزیکدان آشفته حال نابغه است. اما اگر این سخنان قصار از این برنده سال 1921 جایزه نوبل را بخوانید، نظرتان عوض می شود، سخنانی که درس هایی برای زندگی هستند.
در زندگی ،خود را وقف هدفی کنید تنها کسی که خود را وقف هدفی کرده باشد، توانایی صرف کردن نیرو و روح خود را « برای رسیدن به مقام استادی حقیقی خواهد داشت. لازمه رسیدن به استادی، صرف کردن همه وجود یک شخص است.»
از اشتباه کردن نترسید کسی که اشتباه نکند، هیچگاه چیزی نو یاد نمی گیرد.
پشتکار بسیار باارزش است موفقیت، بسیاری از اوقات نشانه هوشمندی شخص نیست، نشان دهنده این است که او توانسته بیشتر در مقابله با مشکلات تاب بیاورد.
آدم های بزرگ با مخالفت های زیادی مواجه می شوند روح های بزرگ همیشه مخالفان سرسختی از میان افرادی با ذهن های متوسط دارند.
از آموختن دست برندارید رشد عقلایی با تولد شروع می شود و تنها با مرگ خاتمه می یابد.
شیوه تفکر خود را عوض کنید هیچ مشکلی قابل حل نخواهد بود، اگر تنها به آن از همان زاویه ای نگریسته شود که شخص ایجاد کننده اش، نگریسته به جهان خدمت کنید خوش اقبالی شماست اگر به جای این که حکومت کنید، بتوانید خدمت کنید. ارزش انسان را باید با چیزهایی که اهدا می کند سنجید و نه چیزهایی که توانایی به چنگ آوردنشان را دارد.
کنجکاوی های خود را دنبال کنید من استعداد خاصی ندارم، فقط به صورت شورانگیزی کنجکاوم.
شخصیت شما بیش از هوش شما اهمیت دارد بیشتر مردم تصور می کنند که هوش عامل ایجاد یک دانشمند بزرگ است. اما آنها اشتباه می کنند، شخصیت عامل تعیین کننده است.
بر روی زمان حال تمرکز کنید هرگز به آینده فکر نمی کنم، چرا که آینده خودش به زودی خواهد آمد.
تخیل مهم تر از دانش است همه چیز در تخیل خلاصه شده است. تخیل پیش نمایشی از جاذبه هایی در حال ورود به زندگی است. تخیل مهم تر از دانش است.
ارزش آفرینی کنید بکوشید! نه برای این که موفق شوید، بلکه برای این که ارزش آفرینی کنید.
کودکان هر جامعه، سرمایههای آن جامعهاند. سرمایه اگر در اختیار انسان آگاه و کاربلد باشد، افزونش میکند و ناشی هدرش میدهد. برخورد اصولی و حسابشده با استعداد کودکان باعث شکوفایی ذهن و رشدِ خلاقیتها خواهد شد و به بالندگی جامعه خواهد انجامید. متقابلاً رهاکردن یا آموزش نادرست، زمینهی ظهور نسلی خموده و وابسته را فراهم میسازد.و اما مراد و منظور از آموزش فکر و فلسفه به کودکان چیست؟
آموزش فلسفه به کودکان در غرب چطور و از کجا شروع شد؟
بسیاری «متیو لیمپن» را بنیانگذار فلسفه برای کودک میدانند. این استاد فلسفه دانشگاه کلمبیا در مورد تأسیس این رشته میگوید: «در سال ۱۹۶۰ در دانشگاه کلمبیا فکر میکردم دانشجویانم فاقد قدرت استدلال، قدرت تمیز و داوری هستند. اما برای تقویت قابل ملاحظهی قدرت تفکر آنها، دیگر بسیار دیر شده بود. به این نتیجه رسیدم که این کار باید در دوران کودکی انجام میگرفت. باید وقتی کودکان در ۱۱ یا ۱۲ سالگی بودند، یکسری دورههای درسی در خصوص تفکر انتقادی را میگذراندند. اما برای تهیهی موضوعی قابل فهم و مخاطبپسند، متن درسی باید به شکل داستان نوشته میشد. داستانی دربارهی کودکانی که در پی اکتشاف منطقیاند. ولی به نظر میرسید که این کار نیز باید با دقت و ظرافت بسیار انجام میگرفت.»